عاشقانه های منو مامان جونت

ساخت وبلاگ
ارمیا قند و نبات بابا'>باباامروز یه اتفاقی افتاد که ساعت ها خندیدیم و کیف کردیم ازت رفته بودیم کرج خونه مامانت جون کرجی (مامان جون سه را)دم دمای ظهر بود که صدای تعزیه و طبل و دوهل از کوچه بغلشون میومد و تو مشتاق بودی که ببینی چه خبر و گیر سه پیچ که بریم ببینیم یهو من اومدم وسط و با هیجان تمام گفتم آخه میدونی اونجا چه خبرکه هی میگی بریم بریم.... چند نفر کلاس گذاشتن و لباس جنگی پوشیدن و شمشیر بدست دارن با هوار و داد حرف ميزنن، شمشیر میخوره بهم و میدون و از این ور به اون ور میرن و هیاهو و....خلاصه کلی شلوغش کردم که بیخیال شه چشاش از تعجب گرد شده بود مثل همیشه که خیلی تعجب میکنه چشاش گرد میشهمامانم اومد وسط ماجرا و گفت ببرش ببینه دلش میخاد و بعدم مامان فرزانه و ابجی فاطمه و فریما یهو وسط این همه حرف بریم نریم  گفت کاش تانک داشتیم با تانک میرفتیم اگه تانک داشتیم میومدم عاشقانه های منو مامان جونت...
ما را در سایت عاشقانه های منو مامان جونت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pesaramermia9 بازدید : 147 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:54

عسل مسل بابا امروز اولین نصف آهنگشو

GGC

GGC

GGCC

BAB

در همین حد 

با بلز نواخت، 

و دنیای موسیقی رو در یک شک فرو برد، از این پس دنیا رو به دو قسمت قبل از بلز زدن ارمیا و بعد از بلز زدن ارمیا تقسیم میکنم،

آفرین پسر قشنگم با پشت کار و علاقه به پیانویی که ازت سراغ دارم، تو روزی بهترین پیانیست تاریخ جهان میشی و منو مامانت بهت افتخار می‌کنیم،

برو دارمت...... 

عاشقانه های منو مامان جونت...
ما را در سایت عاشقانه های منو مامان جونت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pesaramermia9 بازدید : 188 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:54